ديروز خانمي که داشت کمد و مرتب مي کرد امير محمود هم چشمش افتاد به شيشه کو چک عطر کلي گريه وزاري کرد تا مادرش اونو داد بازي کنه حس کنجکاوي پسرم گل کرده بود مادرش سرش رو هم براش باز کرد عطر رو به لباسش زد و بعد گفت که بو کنه اونم از بوي اون خوشش اومده بود کلي بازي کرد همه جا رو بوي عطر گرفته بود با دستاش با غلطکش بازي مي کرد من هر کاري کردم نتونستم از دستش بگيرم رفتم تو اتاق ديگه به کارم برسم بعد از مدتي صداش در اومد مي دويد اين طرف مي دوئيد اون طرف من که رفتم ببينم چي شده اونو گرفتم گفتم بابائي چته ؟ چي شده ؟ دستش رو به چشمش مي ماليد داد مي زد که کور کردم تازه فهميده بودم چي شد دستاشو که عطري بود به چشمش ماليده بود عطر هم که الکل د...